آقا کلاغه بر شاخه نشست قار و قاری کرد بالهایش را بست بیچاره کلاغ دلتنگ و غمگین خسته شده بود از دود ماشین بال و پرش را به من نشان داد پر کشید و رفت با داد وفریاد